آخرین منجی
آخرین منجی
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:, توسط هومن ظریف |

کارگردان: ریدلی اسکات. فیلمنامه:ویلیام موناهان. مدیر فیلمبرداری:جان متیه سون. تدوین:دادی دورن. موسیقی: هری گرگسون ویلیامز. طراح صحنه:آرتور مکس. بازیگران:اورلاندو بلوم(بالیان)، لیام نیسن(گادفری)، او ا گرین(سایبیلیا)، جرمی آیرونز(تیبریاس)، غسان مسعود(صلاح الدین). ١٤٥ دقیقه. محصول ٢٠٠٥آمریکا. اسپانیا، انگلستان، آلمان.

خلاصه داستان:

اروپا در قرن دوازدهم. آهنگر جوانی به نام بالیان که پس از خودکشی همسرش ایمان خود را از دست داده، با ورود چند جنگجوی صلیبی به دهکده، با پدرش گادفری آشنا می شود.بالیان که تا آن لحظه از وجود پدرش اطلاع نداشته ، پیشنهاد او مبنی بر رفتن به بیت المقدس را رد می کند. اما پس از مدتی کوتاه به دلیل کشتن راهبی سنگدل ، به دنبل پدرش به راه می افتد. در طول راه شیوه های شمشیرزنی و شوالیه گری را از پدر و همراهانش می آموزد. گادفری در نبردی برای رهانیدن بالیان از چنگ مامورین حکومتی زخمی می شود و از او می خواهد در صورت مرگش جان و شمشیر خود را در راه حمایت از بالدوین چهارم ، حاکم بیت المقدس وقف کند. بالیان می پذیرد و پس از رسیدن به قدس و مرگ پدر جایگاه و عنوان او را در دربار بالدوین صاحب می شود. دربار پر از توطئه های کسانی چون گای دو لوزینان است که چشم به ازدواج با سایبلیا ، خواهر بالدوین و تصاحب تاج و تخت او دارد و برای رسیدن به مقصود از به راه انداختن جنگ میان مسلمانان و مسیحیان نیز ابایی ندارد. سایبلیا و بالیان عاشق یکدیگر می شوند و این امر آتش کینه را در دل گای می افروزد. سرانجام توطئه های او و رینالد به سرانجام می رسد و با کشته شدن خواهر صلاح الدین ایوبی ، ارتش مسلمانان بیت المقدس را محاصره می کنند. حال بالیان باید به وظیفه خود نسبت به بالدوین در دفاع از شهر عمل کند.

ریدلی اسکات کارگردان کهنه کاری است و در هر زمینه ای طبع آزمایی کرده است. کارنامه قابل اعتنای او با دوئل کنندگان و بیگانه آغاز می شود، در دهه هشتاد اوجی چون بلید رانر را به خود می بیند و در دهه نود به فیلم فمینیستی تلما و لوئیز ، سرباز جین و گلادیاتور می رسد. فیلم های بیگانه، بلید رانر و تلما و لوئیز هر کدام امروزه در میان کلاسیک های گونه خود قرار می گیرند، اما آن چه در سال های اخیر باعث شده تا نام اسکات بر سر زبان ها بیفتد ، سعی وی برای احیای ژانر مرده حماسی/تاریخی است که با گلادیاتور آن را آغاز کرده و اینک به سلطنت آسمانی –یا بهتر بگویم حکومت دینی- رسیده است.

سلطنت الهی ظاهری کلاسیک دارد و بیراه نیست اگر به زودی با فیلم های حماسی/تاریخی اسپارتاکوس و بن هور مقایسه شود. قصه پیرامون قهرمان جوانی شکل می گیرد که در طول سفری درونی و بیرونی به مقام فرماندهی می رسد و با عشق، وظیفه و نبرد برای ایده آلی مقدس آشنا می شود. اصرار فیلمنامه نویس و کارگردان در انتساب او به دوران تاریخی خاص از جهت سیاسی اجتماعی نیز بر این شباهت ها می افزاید. اما فراموش نکنیم که گلادیاتور او در مقام مقایسه با شجاع دل مل گیبسون ویژگی خاصی داشت که به بالیان نیز به ارث رسیده است و آن فاصله میان او تماشاگران است که همواره حفظ می شود.

اما هدف این نوشته اشاره به تحولات ریخت شناسی قهرمانان گونه حماسی تاریخی نیست، که خود بحث طولانی و شیرینی است. آن چه برای من اهمیت دارد و در نگاهی دقیق تر آشکار می شود هم زمانی ساخته شدن فیلم با غوغای جنگ صلیبی تازه ای است که جورج بوش داعیه آن را دارد و به نظر می رسد شاید برای اولین بار هالیوود خلاف جهت سیاست اصلی دولت آمریکا موضع گرفته است.

فیلم با صحنه تاریک و پر از نگون بختی به خاک سپردن همسر بالیان آغاز می شود که نشان دهنده سرشت دورانی است که قهرمان فیلم در آن زندگی می کند. در همین سکانس آغازین به تم اصلی فیلم اشاره می شود. زنی خودکشی کرده و از این رو طبق رسوم کاتولیک ها تشیع نمی شود. راهبی سنگدل او را گناهکار و دوزخی اعلام می کند و امر به بریدن سرش و سپس به خاک سپردن او می کند. این رفتار بالیان،همسر زن متوفی را درگیر نبردی اخلاقی می کند که در آن موضوعاتی چون ایمان و قدرت آن به چالش طلبیده می شود. قدرتی که می تواند از طرف هر کسی با هر دینی به شکلی خشونت طلبانه به کار گرفته شود.

روح بالیان هم چون اروپایی که در آن زندگی می کند تیره و تار شده، از طرفی فقدان خانواده و مرگ همسر بر روح و جانش چنگ انداخته و از طرفی دل نگران آخرت همسر است. راه نجات از این حرمان توسط پدری ناشناس- تا آن لحظه – به او عرضه می شود: سفر به سرزمین مقدس و در پیش گرفتن زندگی سلحشوری و شوالیه گری.

نقطه شروع این سفر جغرافیایی که بعد تبدیل به سیر و سلوکی درونی هم می شود، عذاب است و آن چه قرار است قهرمان ما به آن برسد ایمان و آرامش روحی و هم چنین نجات روح همسرش از سوختن در میان شعله های آتش دوزخ است.

اما بالیان در طول سفر و مخصوصاً هنگام محاصره شهر به شکلی طعنه آمیز در می یابد که از سوی خدایی که همسرش به طرف او گرویده و خود نیز در جست و جوی آن است ؛ رها شده است. او در پایان سفر و هنگام محاصره به این نتیجه می رسد که آن چه وی تا آن لحظه با آن در حال نبرد بوده؛ اصول جزمی دین بوده که با باورهای شخصی و انسانی اش در تضاد است و سرانجام می پذیرد که در مقام مقایسه باید به باورهای شخصی و دنیوی خود الویت بدهد، حتی اگر مقصود حفظ سلطنتی الهی بر روی زمین باشد. چون زمین قواعد خود را دارد.

این اتفاق در جبهه مقابل نیز برای صلاح الدین ایوبی رخ می دهد، اما چون فیلم قصه او نیست چندان به مقایسه او با بالیان پرداخته نمی شود. در جبهه مسیحیان کسی حضور دارد که به ایده آل های انسانی بهای بیشتری می دهد: بالدوین چهارم ، کسی که برای حفظ صلح میان مسلمانان و صلیبیون از هر راهی وارد می شود. او و صلاح الدین ؛ بالیان های مسن تر و با تجربه تری هستند که لزوم همزیستی مسالمت آمیز را دریافته اند و آن گاه که جنگی ناگزیر پیش آید، باز به اصول انسانی خود در برخورد با جنگجویان و اسرا وفادار می مانند. هر دو طرف درگیر سقوط را تجربه کرده اند و پیام آنها و در واقع ریدلی اسکات برای بالیان و ما بالدوین بودن و صلاح الدین بودن است تا به جای اصول لایتغیر دینی خصلت ها و باورهای انسانی را بر زندگی دنیوی حاکم کنیم و ایمان بشر به نیکی و بدی را عامل رهایی بخش خود بدانیم.

سلطنت الهی در زمانه ما که جنگ های صلیبی تازه ای در آن جریان دارد و بعد از یازده سپتامبر بر شدت آن افزوده شده، فیلمی با اهمیت است و بر خلاف نامش که پیش داوری هایی را نیز بر می انگیزد، در آن تبلیغی برای مسیحیت یا اسلام دیده نمی شود. اسکات و فیلمنامه نویس اش کوشیده اند تا چهره ای منطقی از شخصیت های اصلی آخرین جنگ صلیبی ترسم کنند. صلاح الدینی که او روی پرده مجسم می سازد مایه غرور هر انسانی – مسلمان یاغیر مسلمان- است، تصویری که برای آشتی بخشیدن به نبرد کور و بی هدفی که امروز میان مسلمانان و مسیحیان و حتی دیگر ادیان وجود دارد، ساخته و پرداخته شده است. این نگاه واقع بینانه در فیلمی هالیوودی - حتی اگر بسیاری آن را به فرصت طلبی تعبیر کنند- ستایش بر انگیز است.

سلطنت الهی با وجود دقت اسکات در پرداخت شخصیت ها به دلیل ضعف در سناریو ، هم چون گلادیاتور، نمی تواند و حتی نمی خواهد حقایق تاریخی را به دقت منعکس کند. قصه اصلی فیلم نیز که جنگ های صلیبی به عنوان پس زمینه آن به کار رفته ؛ چندان قرص و محکم نیست، با این حال اسکات به دلیل حفظ فاصله میان تماشاگر و قهرمان قصه اش موفق می شود تا آن را هم داستانی کلاسیک و هم قصه ای به روز کند.

در نگاه عمیق تر داستان آشنای سلطنت الهی درباره کسی که قدرت درونی خود را کشف می کند، به دغدغه اصلی انسان قرن بیستمی تبدیل می شود: یافتن زیستگاهی امن و از دیدگاه سیاسی کمک به ساخته شدن یک فرهنگ استاندارد جهانی و اومانیستی . بالیان در طول سفر عشق و نفرت را تجربه می کند و به دلیل اعتقادات شخصی خود سبب ساز چرخش تاریخ و دادن جهتی تازه به آن می شود، ایمان دارم که ما نیز می توانیم و باید چنین کنیم.

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: